خدایا......گر تو یادم نکنی یاد مرا خواهد برد

دویدم ودویدم به خونمون رسیدم
مامان جونم را دیدم
اول سلام کردم
دلش را شاد کردم خندیدم وخندیدم
بوسیدمش با شادی ، مامان خوب و نازی

راستی بگم مامان جون :
سرکلاس انشاء ، گرفتم بیستی زیبا!
۲۰ داده او به انشاء؟؟!!
اِه؟؟؟!!!

تاریخ و خط و فارسی؟
گرفته ای ؟ یه نمره حسابی ؟!
هنوز نمره نداده ،فردا شاید بیاره
برگه های ریاضی ،خط و افعال ماضی
زمان حال ونقلی
نقلی ؟!
نه : مجید ریز ونُقلی
همش بلند بلند می خنده ، کلاس رو دست او می چرخه !
می چرخه ؟!
آره ، گاهی میره برره ،گاهی میشه یه برّه
بع بع و مع مع کنان ،کِر کِر و وز وز کنان
میره اون زیر نیمکت ، میشه سگ و بِلَکَ کت
آره مامان خوبم
من گناهی ندارم آتیش مجید می باره
صفر واسه من می کاره
عجب !!

پس صفر مشق و املاء؟!
مال کیه ؟ بقال کوچه بالا؟
والله ما که خبر نداریم صفری سراغ نداریم !
بگذر مامان خوبم ،کمی بخند ببنیم
فرق صفر و بیست بگو !؟ یه دوی ناقابله
اونم مهم نباشه اصلا خیال نباشه
۲ را فردا میارم کنار صفر میذارم
ترو خوشحال می سازم
پس حالا باز کن اخمات
بخند که خنده زیباست
دوای درد دلهاست !!
بخنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد!



نظرات شما عزیزان: